فرهنگ امروز/ مهدی فدایی مهربانی : هانری کربن چهره پررمز و راز فلسفه ایرانی است که چون زائری با روح شرقی، از غرب جغرافیایی، به شرق جغرافیایی و معنوی یعنی ایران سفر کرد تا همواره بر تارک حکمت شیعی بدرخشد. آنچه او را به ایران کشاند، توصیه استادش لویی ماسینیون (۱۸۶۲-۱۹۸۳) بود که چاپ سنگی «حکمه الاشراق» سهروردی را به دست او داد تا پرسشهای بیجوابش را در آن بیابد. این سفر که در ابتدا موقتی و برای آشنایی با برخی متون به نظر میرسید، برای کربن بیش از ۲۰ سال طول کشید و طی آن شیفتگی روزافزونی به فلسفه و حکمت شیعی پیدا کرد. کربن از هنگامی که به ایران آمد، با بسیاری از اساتید ایرانی ارتباط برقرار کرد. با این حال علاقه کربن بیشتر در جهت ارتباط با اساتیدی بود که به ادبیات، هنر و فلسفه ایرانی میپرداختند؛ نه افرادی که تحتعنوان «روشنفکر» شناخته میشدند و غالبا مدتی در غرب به تحصیل پرداخته بودند. مراجع او برای دیدارهایش، بیشتر فلاسفه سنتی بودند؛ زیرا آنچه روشنفکران فرنگرفته میخواستند تکرار کنند را پیشتر در غرب شنیده بود و نیازی نداشت با کسانی که معلوم نبود حتی اندیشههای غربی را هم درست فهم کردهاند یا نه، مراوده فکری داشته باشد. بدیهی بود که چنین چیزی به معنی هدر دادن عمر در کشوری بود که ربطی به اندیشههای مدرن ندارد. بهخصوص اینکه از کشوری آمده باشی که خود مهد روشنگری بوده است و در همان زمان نیز شاهد حیات فکری فلاسفه بزرگی بود.
کربن طی سالهای حضورش در ایران، با فلاسفه و شارحان سنتی متعددی دیدار کرد که در راس همه آنها مرحوم سیدمحمدحسین طباطبایی قرار داشت. در همین دوره کربن به اتفاق علامه طباطبایی، حلقهای فلسفی را در تهران تشکیل داد که بیشک یکی از پربارترین حلقههای فلسفی موجود بود. جلسات در منزل احمد ذوالمجد طباطبایی که از وکلای شیفته فلسفه الهی بود برگزار میشد. نگاه غالب این جلسات همان نگاه حکمت سنتی اسلامی- ایرانی بود، با این حال برخی از متفکران ایرانی نیز به غرب از زاویه ایرانی میپرداختند. از جمله اساتیدی که با اندیشههای هایدگر نیز الفتی داشت، سیداحمد فردید بود.
فردید در ایران بیش از هرکسی به سوی تفکرات هایدگر گام برداشت؛ اما در این راه ابدا مقلد نبود و نوآوریهای بدیعی را در فلسفه سنتی براساس اقتباسهایی از هایدگر انجام داده بود. فردید قصد داشت با تلفیق حکمت ابنعربی و اندیشه هایدگر، قرائتی نو از نگاه به هستی را بر مبنای علم الاسمای ابنعربی ارائه دهد؛ چیزی که مورد انتقاد بسیاری از منتقدان او قرار گرفت. البته شباهتهایی میان این دو سنت وجود دارد و همین به کار او جذابیت میداد. کانون توجه هم ابنعربی و هم هایدگر مساله وجود بود. در نظر ابنعربی حقیقت، روشنشدگی براساس مظاهر اسماء است؛ نوعی هویدا شدن براساس تجلی. این روشنشدگی نیاز به کشف حجابهایی دارد که در درون انسان است. در قرائت فردیدی از هایدگر، تلاش انسان باید در راه اسمشناسی عصری باشد که در آن میزید؛ راه تفکر، در کشف اسمی است که عالم را قوام بخشیده است. نسبتی میان انسان و حق در دهر و زمان برقرار است که فیلسوف باید در پی فهم آن باشد. حق دائم در حال تجلی اسمایی است و نحوه آشکارگی هر عصر، مبتنیبر یکی از اسماء است که نوعی حوالت تاریخی را به وجود میآورد. با این حال کربن که خود پیشتر هایدگری تمامعیاری بود و برخی کتابهای او را به فرانسه ترجمه کرده بود، با افرادی چون علامه، آشتیانی و نصر بیشتر میتوانست دمخور شود.
آشتیانی از نظر او استادی بیبدیل در حکمت شیعی بود و به همین جهت بود که با او به جمعآوری و چاپ مجموعه «آثار حکمای الهی ایران» پرداخت. کربن در مصاحبهاش با فیلیپ نمو میگوید: «بیشک استاد آشتیانی بهترین نماینده تبار فلسفی ملاصدرا در ایران کنونی است. وی روز و شب خود را وقف تحقیق میکند و وسعت و دامنه دادههایی که گردآوری کرده، فوقالعاده است. میتوان ادعا کرد که او ملاصدرای ثانی یا «دوباره زنده شده» است». (کربن، ۱۳۸۳: ۱۰۰)
داریوش شایگان نیز ذکر میکند که یکبار هنگامی که به آشتیانی پیشنهاد میکند که تاریخ فلسفه اسلامی- ایرانی را به نگارش درآورد، آشتیانی نگاهی عمیق و طولانی به او کرده و سپس گفته است «ترسیم دورنمای کلی اندیشه فلسفی به صورتی که شما میخواهید برای من ناممکن است. من روش مناسب برای این پژوهشها را نمیشناسم، وجود خود من خلاصهای است از این فلسفه». (شایگان، ۱۳۸۵: ۳۹) با این حال آشتیانی از اینکه فردی همچون کربن این وظیفه را به عهده گرفته است، اظهار خشنودی میکند. شایگان نقل میکند که روزی آشتیانی از او میخواهد چند صفحهای را که کربن درباره ملاصدرا نوشته بود برایش ترجمه کند. آشتیانی پس از آنکه ترجمهها را در سکوتی کنجکاوانه از زبان شایگان گوش میدهد، سراپا شوق میشود و به او میگوید «به راستی که به عمق اندیشه ملاصدرا پیبرده است». (نقل از شایگان، ۱۳۸۵: ۵۴)
ارتباط با اساتیدی چون علامهطباطبایی و آشتیانی، یکی از مهمترین اتفاقات در زندگی کربن بود؛ چراکه او معتقد بود اینان ادامهدهندگان همان حکمت الهیای هستند که از ایران باستان تاکنون چراغ آن در ایران خاموش نگشته است. از نظر کربن تفکر ایرانی نگهبان و حافظ میراثی است که فراتر از یک نگرش ملی محدود، همچون یک عالم معنوی است که در آن میهمانان و زائرانی که از نقاط دیگر آمدهاند مورد پذیرش و پذیرایی قرار گرفتهاند. (کربن، ۱۳۸۲: ۳۵) کربن عمیقا اعتقاد داشت که حکمت ایرانی- اسلامی، حکمتی زوالناپذیر است و همواره از «استعداد زوالناپذیر روحیه ایرانی» سخن میگفت. ( نقل از بونو، ۱۳۸۵: ۸۹)
آشنایی با علامه طباطبایی
پیش از عزیمت به ایران، تقریبا برای کربن مشخص شده بود که مرگ، انتهای جهان نیست. با این حال برای یافتن پاسخی برای پرسشی که در ذهن داشت، رهسپار ایران شد؛ پرسشی که کربن در پی پاسخ آن به ایران عزیمت کرد، این بود: آیا امکان بودن در ورای مرگ، فقط با مرگ محقق میشود؟ یا پیش از مرگ نیز انسان میتواند در خارج از جهان خویش بایستد؟ این پرسش، همان چیزی بود که ماموریت سه ماهه کربن را ۲۰ سال به درازا کشاند و او را طی این مدت طولانی، حیران و سرگردان، اندر خم کوچههای حکمت شیعی سرگردان، یا به تعبیر بهتر، مقیم کرد. کربن سرگردان، گمگشته، حیران و خسته از سلطه تکنولوژی، به کنار جویبار حکمت شیعی پناه آورده بود. در این خستگی، دیدن علامه برای او یک اتفاق مهم در زندگیاش بود. علامه برای کربن، در حکم شمس برای مولانا بود؛ البته علامه نیز به کربن اعتقادی عمیق داشت. او در جایی گفته بود:
از الطاف خداست که معارف اسلامی به وسیله این دانشمند و همکارانش در جهان غرب اشاعه یابد. اینها در فرانسه مجلهای دارند که معارف شیعه را معرفی میکنند. (نقل از حسینی تهرانی، ۱۳۸۷: ۱۲۷و۱۲۸)
در محفلی که حلقه اصحاب تاویل نام داشت، دیدار منظم این دو شخصیت صورت میگرفت. با وجود مشکل زبانی به وسیله ترجمه، ارتباط و گفتوگو میان آن دو بزرگوار برقرار میشد. در این جلسات، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، هانری کربن، سیدحسین نصر(متولد ۱۳۱۲)، محمد کاظم عصار(۱۳۵۳-۱۲۶۳ه. ق)، مرتضی مطهری (۱۳۵۸-۱۲۹۸) (از پربارترین شاگردان امام خمینی و علامه طباطبایی)، توشیهیکو ایزوتسو(۱۹۱۴-۱۹۹۳)، سیدجلالالدین آشتیانی(۱۳۸۴-۱۳۰۴)، جلالالدین همایی(۱۳۵۹-۱۲۷۸)، داریوش شایگان (متولد ۱۳۱۳)، بدیعالزمان فروزانفر(۱۳۴۹-۱۲۸۳)، محمد معین(۱۳۵۰-۱۲۹۷)، عیسی سپهبدی (متولد ۱۲۶۹) و بعدها برخی از طلاب دیگر که هماکنون از علمای سرشناس ایران هستند هم چون خسروشاهی (متولد ۱۳۱۷)، مکارمشیرازی (متولد ۱۳۰۵) و دیگران شرکت میکردند.
غیر از اساتید بزرگی که در بالا از آنها نام برده شد، شخصیتهای دیگری هم در این جلسات حضور مییافتند که اغلب آنها بعدها هر یک در حوزه خاصی به معتبرترین شخصیتهای علمی بدل شدند؛ نصر البته در همان زمان هم چهره شناختهشدهای بود و بعدها با فراز و فرودهای فراوان به دانشگاه جورجواشنگتن رفت و مشغول تدریس فلسفه و مطالعات اسلام شد.
داریوش شایگان سیر فکری عجیب و غریبی داشت. او در ابتدا شیفته کسانی چون کربن بود و این تاثیرپذیری را میتوان در دوره نخست فکری او مشاهده کرد. چنانکه در کتاب «آسیا در برابر غرب» تفکر غرب را دارای سیری نزولی دانسته بود که متفکران آن را نهیلیسم نامیدهاند. همان تفکری که «سیری منظم از زبر به زیر، از تفکر شهودی به جهان بینی تکنیکی، از آخرتنگری و معاد به تاریخ پرستی» داشته است. ( شایگان، ۱۳۷۲: ۳) اما او بعدها در کتاب «افسونزدگی جدید؛ هویت چهلتکه و تفکر سیار»، تغییر موضع داده و با اشاره به حدیثی در مورد آخرالزمان میگوید: «اگر نوری باشد، جز از غرب نخواهد آمد.» (شایگان، ۱۳۸۰: ۲۲) عنوان این کتاب که در اصل فرانسوی آن «La lumiere vient de l’Occident» است، به خوبی گویای تفکر شایگان در این دوره است. اما در آن زمان جمع فلسفی بینظیری شکل گرفته بود و هرکدام از اساتید از منظر خاصی به موضوعات فلسفی میپرداختند. سیدحسین نصر معتقد است گفتوگوهایی که در این جلسات صورت میگرفت، در کل قرون وسطی تحقق نیافته بود. (نصر، ۱۳۸۵: ۱۲۵) نصر نیز همانند کربن به شخصیت والای علمی علامهطباطبایی اذعان دارد. او با احساسی نوستالژیک از خاطراتی میگوید که همراه با علامه در فصل تابستان، در دل طبیعت دست نخورده داشته و در آن جا به تفسیر قرآن و دیوان حافظ میپرداختند:
یکی از تجربیات چشمگیر و به راستی منحصربهفرد من در طول یکی از این تابستانها رخ داد که علامه به درکه در شمال تهران آمده بود؛ جایی که آن زمان اصلا به شلوغی امروز نبود. او در باغ زیبایی زندگی میکرد که نهری از وسط آن میگذشت. آنجا جز من و او کسی نبود و من یک تابستان کامل را با ایشان دیوان حافظ میخواندم. اصلا نمیتوانید تصور کنید معانی ژرفی را که او شرح میداد، معانیای که تفسیرهای معمولی از شعر حافظ در کنار آنها سنگریزههایی بیش نیست؛ چنانکه گویی دیوارها با او به سخن در میآمدند. او نهتنها فیلسوف و مفسر قرآن بلکه نیز هم چون آقای [محمدکاظم] عصار عارفی به تمام معنی بود. (نصر، ۱۳۸۵: ۱۲۶)
نصر معتقد است همین گیرایی و هیبت علامهطباطبایی بود که باعث میشد کربن همهساله تابستان از فرانسه به ایران بیاید تا پاسخ سوالات خویش را از علامهطباطبایی بجوید. کسانی که در این جلسات شرکت میکردند اذعان دارند که کربن در محضر علامهطباطبایی زانوی ادب میزده است و او را اقیانوس معرفت و فیلسوفی میدانسته که از نوادگان سهروردی و ملاصدرا است. کربن همهساله در سپتامبر به ایران میآمد و داغترین مباحث فلسفی آن زمان فرانسه را به ایران میآورد و با علامه به بحث مینشست. نصر اشاره میکند که کربن علامه را همچون منبع مهم تفکر سنتی اسلامی میدانست و اطمینان داشت که سوالاتی را که از او میپرسد، پاسخهای معتبری دریافت میدارد. به زعم نصر، کربن آنقدر که دلبسته علامه بود، علاقه چندانی برای گفتوگو با برخی دوستانش هم چون سیداحمد فردید و یحیی مهدوی نداشت. (نصر، ۱۳۸۵: ۱۵۹)
کربن مصاحبههای متعددی طی سالهای ۱۳۳۷ و ۱۳۳۸ با علامهطباطبایی درباره عقاید، تعالیم و تاریخ تشیع به عمل آورد. در حلقهای که گرداگرد علامه جمع شده بودند، زیر نظر عالم شیعیمذهب سنتشناس، نوعی بررسی تطبیقی مذاهب جهان را انجام دادند و در این بررسیها ترجمه انجیلها، روایت فارسی اوپانیشادها با برگردان داراشکوه، سوتراهای بوداییان و تائوتهکینگ لائوتسه را خواندند. به زعم شایگان، «علامه همانقدر از اندیشه هندوان احساس آرامش میکرد که از برخورد با عالم معنوی بوداییان و چینیان. او در این اندیشهها، هرگز چیزی نیافت که آن را از بنیاد با عرفان اسلامی که خود با آن آشنا و مانوس بود در تضاد ببیند. چون کار لائوتسه به پایان رسید، به ما گفت که از بین همه متونی که تا آن زمان با هم خوانده بودیم، کتاب لائوتسه، عمیقترین و نابترین بوده است. از آن پس بارها ترجمه این متن را از ما خواست. اما متاسفانه متن ترجمه و یادداشتهایی که ما در آن گردهماییها درباره آن فراهم کرده بودیم -به دنبال آتشسوزی ۲۵ سپتامبر ۱۹۶۳ که در خانه من اتفاق افتاد- از بین رفته بود. (نقل از شایگان، ۱۳۸۵: ۴۵)
توشیهیکو ایزوتسو(۱۹۹۳-۱۹۱۴م) در کتاب «صوفیسم و تائوئیسم» مقارنهای میان ابنعربی و لائوتسه کرده و به قول خودش میان این دو یک «گفتوگوی فوق تاریخی» برقرار میکند. (ایزوتسو، ۱۳۷۸: ۲۰) مرحوم علامهطباطبایی هنگامی که با یکی از رسالههای لائوتسه آشنا میشود، به شباهت و همریشه بودن دو سنت اذعان میکند. (شایگان، ۱۳۸۵: ۲۴)
هم کربن و هم علامه بر نقش تاویل در معرفت تاکید داشتند. علامهطباطبایی معتقد بود معنویت حقیقی بدون تاویل غیرممکن است. (نقل از شایگان، ۱۳۸۵: ۴۴) و این افق مشترکی در مقابل آن دو فیلسوف قرار میداد که بتوانند با یکدیگر به گفتوگو بنشینند. جلسات با حضور غالب اساتید ایرانی فلسفه و الهیات مدتها در شمال تهران برگزار میشد و بحثهای پردامنهای در باب فلسفه شیعی در آنجا درمیگرفت.
روزی در شامگاه خنک یکی از روزهای تابستان در جلساتی که برخی از فلاسفه ایران به همراه کربن در شمال تهران گرد علامهطباطبایی تشکیل میدادند، اتفاق جالبی رخ میدهد. صحبت داغی میان علامه و کربن حول موضوع عرفان نظری درگرفته بود و کربن در آن شب به موضوع نخستین گناه آدمی و هبوط بشر پرداخته و با طرح این مشکل در قالب مسیحیت، از علامه میپرسد: «آیا عرفان اسلامی نیز به گناه نخستین معتقد است؟» سپس با نقل قول از یک مولف فرانسوی افزود: «دو هزار سالی که از آن گناه آغازین میگذرد، کارمان را به جایی رسانده است که دیگر از گناه بدمان نمیآید.» علامه طباطبایی با صدای آرامی که به دشواری شنیده میشد، چنانکه گویی برای خودش زمزمه میکرد، در پاسخ به کربن گفت: «هبوط بشر، نقص یا عیب نیست. پس آنقدرها هم گناه نیست. اگر میوه ممنوعه نبود، امکانات بیکران وجود هرگز به منصه ظهور نمیرسید.» لبخند ستایشگر و تاییدکننده کربن، هرگز از یاد حضار آن جلسه نمیرود. لبخند معصومانهای که درهای خلاقیت خودانگیخته اندیشهای نجیبانه را مستقیم روی آدمی میگشاید. (نقل از شایگان، ۱۳۸۵: ۴۴)
منابع:
۱- ایزوتسو، توشیهیکو، صوفیسم و تائوئیسم، ترجمه محمد جواد گوهری، تهران، نشر روزنه، ۱۳۷۸
۲- حسینیتهرانی، سیدمحمدحسین، مهر تابان (یادنامه مفسر کبیر استاد علامه طباطبایی)، مشهد، انتشارات علامه طباطبایی، ۱۳۸۷
۳- شایگان، داریوش، افزونزدگی جدید؛ هویت چهلتکه و تفکر سیار، ترجمه فاطمه ولیانی، تهران، انتشارات فرزان روز، ۱۳۸۰
۴- شایگان، داریوش، آسیا در برابر غرب، چاپ دوم، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۲
۵- شایگان، داریوش، هانری کربن؛ آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه باقر پرهام، تهران: انتشارات فرزان، ۱۳۸۵
۶- کربن، روابط حکمت اشراق و فلسفه ایران باستان، ترجمه عبدالمحمد روحبخشان، تهران، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۲
۷- کربن، هانری، از هایدگر تا سهروردی، ترجمه حامد فولادوند، تهران، سازمان سازمان چاپ وانتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۳
۸- نصر، سیدحسین، در جستوجوی امر قدسی (گفتوگوی رامین جهانبگلو با سیدحسین نصر)، ترجمه سیدمصطفی شهرآیینی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۵
منبع: فرهیختگان
نظر شما